بیرون رفتن با عمو محمد
خیلی وقت بود که میخواستیم با عمو و خاله جون بریم بیرون ولی فرصت نمیشد که بالاخره هماهنگ کردیم برای افطاری بریم طرقبه. عمو محمد اومد دنبالمون و رفتیم خونه شون تا وسایلشون رو بردارن. آخه خاله تازه از سرکار اومده بود . توی محوطه خونه شون یک آبنمای کوچیک و باصفا بود که کنارش میز چیده بودن و شما کلی اونجا بازی کردی و از صندلی ها خوشت اومده بود. بعدش عمو و خاله اومدن و همه باهم رفتیم طرقبه ، رستوران اطلس طلایی که خیلی باصفا بود و افطاری خوشمزه ای خوردیم و شما کلی شیطونی کردی. یک فواره هم د اشت که همش دوست داشتی بری اونجا آب بازی مخصوصا که چند تا نی نی داشتن اونجا آب بازی میکردن. بعد افطار چای خوردیم و میوه و کلی بهمون خوش گذشت. توی راه برگشت اینقدر خسته بودی که زود زود خوابیدی.
عمو و خاله جون از کوچیکی شما، خیلی دوست داشتن و خاله هر وقت بغلت میکرد اشک توی چشماش جمع میشد . انشالله خدا به عمو محمد و خاله سعیده یه نی نی ناز تپل مپل خوشگل (ترجیحا دختر) بده....