عکس ها....
محمدصدرای عینکی
تایم لاین دیواری
وقتی محمدصدرا بابا مهدی میشود... کفش پوشیدن محمدصدرا به تقلید از باباجون
نماز خوندن محمدصرا با بابا مهدی و مامانی... کلا وقتی میخوای با من نماز بخونی چادر می پوشی جدیدا وقتی می بینی دارم نماز میخونم میای موقع تشهد می شینی روی پام و بلند نمیشی...
قایم شدن محمدصدرایی: خونه ما کوچیکه ولی نه اونقدر که برای این فسقلی جا نباشه.... محمدصدرا عاشق قایم شدنه تا بریم پیداش کنیم. یا میره بین در کابینت ها و داد میزنه تُمک تا بریم کمکش کنیم و نجاتش بدیم... جدیدا هم دستا یا پاهاشو قایم میکنه و میگه زنگ بزن به مامان بزرگ یا مامانی بگو، دستای محمدصدرا نیست خونه شما نمونده!!!!!
توی این عکسم با الیکا رفتی قایم شدی...
واکنش جالب محمدصدرا به ارسال اشتباه فایل صوتی بابا مهدی جون...
با بابامهدی جون نشسته بودیم داشتیم صحبت میکردیم و شما هم داشتی با کتابات و لگوهات بازی میکردی که یهو دیدم شما موبایل باباجون رو گرفتی دم گوشت و داری با عمو حسن خیالی صحبت میکنی.. خیلی باحال بود . شما خیالی با عمو حسن و خاله محبوبه و الیکا صحبت میکنی...
محمدصدرا و باغچه آقاجون: باغچه خونه آقاجون از دست نفس من اصلا آسایش نداره. یا درحال آب دادن به باغچه است و یا درحال گودبرداری. اینجا اینقدر ساکت نشسته بودی و کار خودت رو انجام میدادی که اولش اصلا ندیدمت ...
محمدصدرا و الیکا جون در حال پیاده روی
جفت کردن کفشها
نون خوردن محمدصدرا موقع افطاری: خب پسرم گرسنه شده مگه چیه...
محمدصدرا بعد از یک حمام اساسی، خوشحاله و داره خودش رو تقویت میکنه... محمدصدرا عاشق آب بازیه اما از شستن سرش اصلا خوشش نمیاد.. اما کلا بعد حمام راضی و خوشحاله.. اینم بگم که اولش فقط برای قایق بازی میاد حموم و این شیوه جدید منه باری حمام بردن، یه مدت اصلا راضی نمیش بره حموم
با خاله محبوبه جون رفتیم میدون شهدا و آبمیوه خوردیم و شما تا تونستی شیطونی کردی... کلی هم ژست گرفتی تا من ازت عکس بگیرم...قربون پسر نازنینم...
یکی ازخوراکی های مورد علاقه محمدصدرا بستنیه که احتمالا از بابامهدی به ارث بردی... قند عسل باید روزی حداقل یه دونه بستنی رو حتما بخوره...
محمدصدرا و الیکا در پارچه فروشی
محمدصدرا و چادر زدن با دایی امیر محمد
کادو های تولد بیست و دو و بیست و سه ماهگی نفس مامان