آقا محمدصدراآقا محمدصدرا، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره
آقا محمدسیناآقا محمدسینا، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

قند عسل های مامان

محمدصدرا و مامان بزرگ و بابای بزرگ

محمدصدرا مامان بزرگ و بابابزرگ منو خیلی دوست داره و خیلی بامزه اسمشون رو میگه، طوریکه همه دوست دارن همش تکرار کنه. یه روز که مامان بزرگ و بابابزرگ خونه آقاجون بودند، رفتیم اونجا و محمدصدرا همش دوست داشت با مامان بزرگ و بابا بزرگ بره راه بره و بازی کنه و جالب تر اینکه وقتی همه بودند فقط به اونا میگفت تا دستش رو بگیرن و باهش بازی کنن. یه روزم محمدصدرا با آقاجون رفته بود خونه بابا بزرگ که بابابزرگ میگفتن منو میبرد توی آشپزخونه و جای خوراکی ها رو نشون میداده و برای خوش میوه میاورده. تازه محمدصدرا میدونه مامان بزرگ براش از کجا شکلات و آجیل میارن و یکروز منو برده بود توی اتاق مامان بزرگ و همش میگفت آککه یعنی شکلات و منم نمیدونستم چی میخواد که دیدم...
16 ارديبهشت 1395

تولدت مبارک عشقم...

بارش مهر و شعر، مرد اردیبهشتی من، تولدت هزار بار مبارک وجود تو تنها هدیه گرانبهایی بود که خداوند من را لایق آن دانست و هدیه من به تو نازنین قلب عاشقی است که فقط برای تو میتپد عاشقانه و صادقانه دوستت دارم و سالروز تولدت را تبریک میگوییم برای تولد بابامهدی جون کیک درست کردیم و با محمدصدرا تزیینش کردیم همراه ژله آناناس و یک جشن کوچولوی سه نفره گرفتیم ...
15 ارديبهشت 1395

تولد امام علی ع و روز پدر مبارک

پدر؛ تکیه گاهی است که بهشت زیر پایش نیست .. اما همیشه به جرم پدر بودن باید ایستادگی کند؛ و با وجود همه مشکلات , به تو لبخند زند تا تو دلگرم شوی که اگر بدانی …چه کسی ، کشتی زندگی را از میان موج های سهمگین روزگار به                                    ساحل آرام رویاهایت رسانده است؛ “پدرت”را می پرستیدی نقش پدر در دلهاست و دیگری جای او را نمی گیرد، آن كه دلها به عشق او زنده است، در دل عاشقان نمی میرد. تولد اما...
11 ارديبهشت 1395

دورهمی دوستان دانشگاه مامان خونه خاله الهام

خاله الهام ازدوستان دوره دانشگاه مامان، به مناسبت تولد امام علی ع و تولد خودش دوستان رو دعوت کرده بود به جشن که واقعا جشن عالی و خوبی بود.این بار هم با خاله طیبه رفتیم و اونجا به بچه ها کادو دادند همراه بادکنک و پک ذرت بوداده. اونجا شما با نی نی ها کلی بازی کردی و میوه و کیک و.... خوردی. خلاصه که حسابی خوش گذشت. ...
11 ارديبهشت 1395

پارک ملت با مهدیسا جون

امروز با خاله معصومه و خاله محبوبه رفتیم پارک ملت و شما تا تونستی با مهدیسا بازی کردی و حسابی بهت خوش گذشت. بعد بازی بابامهدی جون از دانشگاه اومد پیش ما و چون تولد خاله محبوبه هم بود رفتیم دسته جمعی بستنی خوردیم ... خاله محبوبه جون مهربون تولدت هزار بار مبارک... دوست داریم ...
8 ارديبهشت 1395

بازی های قند عسل

محمدصدرای مامان علاوه بر بازی های قبلی که انجام میداد یه سری بازی های پرشی و پرحرکت رو به بازی هاش اضافه کرده. سرسره بازی و پرش روی تخت و مبل ها. پریدن از روی سیم جارو برقی و یا هر طناب و سکویی. بالا و پایین رفتن از پله ها از جمله بازی های مورد علاقه نفس مامانه. جدیدا به ماشین هات اهمیت میدی و با اونها بازی میکنی. توی تعطیلات عید رفتیم خونه یک نی نی که با ماشین هاش بدون برخورد بازی میکرد و شما چون الگوت قبلا در مورد بازی با ماشینها بد بود از این نوع بازی خیلی تعجب کردی و اونجا تازه نوع بازی با ماشین ها رو متوجه شدی. علاقه ات به بازی های فکری و ساختنی خیلی بیشتر شده و خیلی روی اونها وقت می زاری. هنوز خمیربازی و نقاشی و دیدن کارتون های مخصو...
7 ارديبهشت 1395

ترس محمدصدرا از سرسره پیچی

گل پسرم شما از سرسره های پیچی تونلی خیلی می ترسیدی و اصلا حاضر نبود ی که بری داخلش. اما یه بار که با معین رفتیم پارک سر کوچه،یک نی نی رو روی پای معین نشوندم و شما دیدی که با هم سر خوردن و اصلا اتفاقی نیفتاد این شد راضی شدی همینطوری سر بخوری و بعد از چند بار پارک رفتن با الیکا و معین الان دیگه بدون هیچ کمکی از سرسره های پیچی خیلی وحشتناک سر میخوری و اصلا نمی ترسی پسر شجاع من... ...
6 ارديبهشت 1395

دورهمی های همکارای بابا جون

همکارای بابا قرار گذاشته بودند تا با هم یک دورهمی بکذارند و خونه همدیگه رفت و آمد داشته باشن که اولین خونه برای مهمونی خونه ما تعیین شد. ولی چون باباجون به ما دیر خبر داد طبق معمول مزاحم خاله محبوبه جون دیم و خاله کی کمکمون کرد. اول خونه رو مرتب کردیم و جارو و گردگیری ( گردگیری با وجود شما خیلی کار سختیه ، چون همش رد انگشتای کوچولوت با خوراکی هایی که خوردی روی وسایله )بعد ژله درست کردیم و رفتیم شیرینی خریدیم و آخر رفتیم دنبال باباجون دانشگاه و میوه خریدن و ... خلاصه شب خیلی خوبی بود و بهمون حسابی خوش گذشت. شما هم با نی نی ها کلی بازی کردی و نی نی ها از اتاقت خیلی خوششون اومده بود. هفته بعد همه خونه سحرجون دعوت بودیم و شام خوشمزه ای که ...
30 فروردين 1395