نگهداری از نی نی خاله شیلا
خاله شیلا همکار مامان، زنگ زد و گفت محمدمتین یکماهه اش رو برای یه روز نگه داریم و ما هم با آغوش باز از این پیشنهاد استقبال کردیم.... صبح زود که خاله جون نی نی رو آورد شما خواب بودی ولی وقتی بیدار شدی و طبق معمول دنبال باباجون توی خونه میگشتی تا محمدمتین رو دیدی، نگاهت بهش قفل شد و چند ثانیه حتی پلک نزدی... خلاصه از دیدن نی نی اینقدر ذوق زدی که خدا میدونه ولی رفتاری توام با بزرگی داشتی و کلی ازش مراقبت کردی... شیشه اش رو نگه میداشتی تا شیرش رو بخوره... نازش میکردی و می بوسیدیش ، براش اسباب بازی آوردی و اصلا بهش حسودی نکردی.... ظهر که خاله شیلا اومد دنبالش خیلی راضی نبودی که نی نی بره ولی مرد مامان مخالفتی هم نکر...