رفتن به باغ
آقاجون و مامانی چند روزی هست که بخاطر گلای زعفرون از گناباد اومدن و تقریبا هرروز میرن باغ که بالاخره من و شما هم تصمیم گرفتیم همراهشون بریم. این بود که بساط چای و میوه و خوراکی هامون رو برداشتیم و رفتیم باهشون باغ... توی راه شما کلی ببعی دیدی و هاپو که البته میگی SHEEPS و DOG و کلی ذوق میزدی...توی باغ بخاطر گلا پر از زنبور بود و شما با خودت شعر میخوندی هرکی به گل دست بزنه زنبوره نیشش میزنه... بعدش هم کلا رفتی پیش آقاجون و کنار استخر و آب بازی و خاک بازی ... منم کمک مامانی میکردم و گلا رو جمع میکردیم... بعدشم چای و میوه میخوردیم و میرفتیم بیرون باغ دنبال خونه مورچه ها میگشتیم و مسابقه پرتاب سنگ و بدو بدو و....
همراه آقاجون سه روز رفتیم باغ که حسابی بهت خوش گذشت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی