علاقه به شیرینی و پیدا کردن شکلات های خاص
نازدونه مامان خیلی شیرین شده ازبس که شیرینی و آب نبات میل می فرمایند و هرجا قند و آبنبات ببینند کلی گریه و قهر و داد و بیداد تا وقتی که میل بفرمایند. درمورد آبنبات که روزی یکی دو تا رو شاخشه!!! شش ماهت بود، یه روز بابا اومد که ببین محمد صدرا چی میخوره... نگاه کردم میبینم یه آبنبات گنده توی دهنته. پرسیدم از کجا آورده که بابا گفت داشتم توی بغلم راهش میبردم یدفعه نفهمیدم از کجا برداشته فقط بی سر و صدا داشت کنار کامپیوتر بازی میکرد که تعجب کردم و احساسا کردم چیزی توی دهنشه...
یه خاطره باحال هم درباره شکلات خوردن شما دارم. نینی فسقل مامان یه روز داشتی با چند تا شکلات بازی میکردی که دیدم از بس مکیدی این شکلات رو به کاکائوش رسیدی و بی سر و صدا دارین کاکائو میل میفرمایین. فوری ازت گرفتم که داد و بیدادت هوا شد. بعد از اون این مدل شکلات ها رو زیر بقیه شکلات ها میزاشتم تا شما نبینی. آخه بسته بندی بقیه شکلات طوری بود که نمی تونستی بازش کنی، اما این مدل فرق داشت. یه سری خاله محبوبه داشت شکلات تعارف میکرد به شما که رسید تمام شکلاتا رو دونه دونه ریختی بیرون تا شکلات مورد نظرت رو پیدا کنی. جایزه این کار زرنگ خان خوردن شکلات بود. نوش جان شکلاتی مامان.