آقا محمدصدراآقا محمدصدرا، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره
آقا محمدسیناآقا محمدسینا، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

قند عسل های مامان

محمدصدرای فوق دردری و سه شنبه های تعطیلی

1394/2/23 14:34
نویسنده : مامان طاهره
361 بازدید
اشتراک گذاری

نی نی مامان خیلی ددری شدی و همش در خونه رو نشون میدی و میگی دردر و اگه نبریمت کلی شیطونی و بهانه گیری میکنی. اما خونه آقاجون رو خیلی دوست داری و همش دوست داری پایین باشی. بعضی روزا که از مدرسه میام اینقدر ددر میکنی که باهم میریم پارک سرکوچه.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

البته اینجا دوست داری بغل من باشی و برای همین گریه می کنی...

دیگه از ددرها خونه آقاجونه و کلی جاهای دیگه. حرم میریم و یه روز هم با آقاجون و مامانی و دایی امیر و خاله رفتیم حرم که قبلش من و شما و باباجون رفتیم آبمیوه وشیر نارگیل خوردیم که باباجون شیر نارگیل رو روی چادر مامان ریخت و من اونجا چادرم رو شستم و خیلی سنگین شده بود ولی هوا گرم بود و زود خشک شد مخصوصا وقتی وارد حرم شدیم. قبلش کلی بازی کردیم و توی خیابونا راه رفتیم. بعدش توی حرم مامان رفت نماز  و شما با باباجون بازی کردی. موقع برگشتن هم رفتیم رستوران عابدین زاده و ناهار خیلی خوشمزه ای خوردیم.

 

 

 

 

 

 

سه شنبه ها هم که مامان تعطیله میریم بیرون، مثلا حرم

بیشتر هم با خاله محبوبه میریم. مثلا یه سه شنبه رفتیم با اتوبوس حرم که جا نبود و یه پیرزن مهربون شما رو گرفت و شما هم که کلا پیرزنا و پیرمردا رو خیلی دوست داری بغل خانوم خوابیدی و توی حرم بیدار شدی. اونجا کلی با توتو ها و مهرها بازی کردی و وقتی میخواستیم بیایم بیرون دوست نداشتی. برگشتن با خاله رفتیم گردش و بعدش به دعوت خاله رفتیم رستوران دشت بهشت و ناهار رو اونجا خوردیم که صندلی کودک هم داشت و حسابی غذا خوردی.

 

 

یه روز دیگه هم رفتیم حرم و بعدش بازار  هفده شهریور و موقع برگشتن با خاله از رستوران نورالقائم غذا گرفتیم.

یه روز با خاله محبوبه و خاله اعظم و نی نی هاش رفتیم چهارراه مخابرات و کلی گردش کردیم و...

چند سری هم رفتیم خونه خاله اعظم و شما با نی نیهاش بازی کردی. چند سری دیگه هم رفتیم مامان کارای اداری اش رو انجام داده و با هم خوش گذروندیم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

امیر علی بابا
29 تیر 94 12:01
سلام خیلی تشکر می کنم از شما که اینقدر با شوق و ذوق خاطرات محمد صدرا رو لحظه به لحظه ثبت می کنید. کارتون خیلی جالبه و در نوع خودش بی نظیر - واسه خود گل پسر وقتی که بزرگ بشه ببینه چقدر واسش زحمت کشیدید خوشحال میشه.... ولی یه چیزی که هست بیشتر از مامان و خاله هاش گفتید... از بابای بچهو عمه هاش چیزی نگفتید....