مراسم شیرخوارگان حسینی
امسال هم مثل سال گذشته شما رو بردم مسجد امام محمد باقر(ع) و بهمراه مامانی توی این مراسم زیبا شرکت کردیم. صبح لباسات رو مرتب کردم و با آقاجون که میخواستن برن باغ، رفتیم خونه آقاجون مامان. از اونجا ماشین آقاجون رو برداشتیم و با مامانی رفتیم مسجد . توی مسجد یکی از خانمای انتظامات داشت به همکارش جاهای خالی رو نشون میداد که من یه جای خوبی رو که پیدا کرده بود نشوشن کردم و رفتم بشینم که از قرار خاله شیلا اونجا رو گرفته بود. کنار خاله شیلا و نی نی نازش آقا محمدمهدی نشستیم و محمد مهدی همش دوست داشت باهت بازی کنه و لپت رو ناز میکرد ولی شما غریبی میکردی بهش روی خوش نشون ندادی تاکه خوراکی هات رو در آوردم و دوتایی شروع کردین به خوردن. قربون قلب مهربونت برم که همش به نی نی خاله خودت به به می دادی. وسطای مراسم دیگه داخل خیلی گرم شده بود و نی نی ها تحملشون تموم شده بودواسه همین از هم خداحافظی کردیم و اومدیم بیرون.
انشاءا... به حق علی اصغر امام حسین(ع) همه نی نی ها سالم و سلامت و عاقبت بخیر باشن!