آقا محمدصدراآقا محمدصدرا، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره
آقا محمدسیناآقا محمدسینا، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

قند عسل های مامان

حرف ها و کارهای جیگر طلا

1395/6/27 14:32
نویسنده : مامان طاهره
545 بازدید
اشتراک گذاری

خاطره سازی:

من: بابابزرگ به محمدصدرا چی میگه... محمدصدرا : ای مرد خدا...

من: مامان بزرگ به محمدصدرا چی میگه... محمدصدرا : جیگر منی....

من: آقاجون به محمدصدرا چی میگه... محمدصدرا : باباسی ماماسی

من: مامانی به محمدصدرا چی میگه... محمدصدرا : ای پویووو

من: بابامهدی جون به محمدصدرا چی میگه... محمدصدرا : جینگیل جینگیل

من: مامان به محمدصدرا چی میگه... محمدصدرا : نفس منی

من: دایی بزرگ به محمدصدرا چی میگه... محمدصدرا : عسل دایی

من: خاله محبوبه به محمدصدرا چی میگه... محمدصدرا : زندگی

من: دایی امیر به محمدصدرا چی میگه... محمدصدرا : بی محمدصدرا نه!! اصلا

 

راه رفتن روی ارتفاع و از روی خطها : محمدصدرا عاشق راه رفتن روی خط هاست، حتی اگه با دوچرخه باشه از روی خط های زرد پیاده رو میره و گاها پیاده میشه و خودش دوچرخه اش رو راه می بره تا از خط بیرون نیاد و اگه فاصله ای داشته باشه از روی اون می پره... همچنین دوست داره از کناره های جدول و سکو ها حرکت کنه و و بپره پایین...

صحبت خیالی با عمو حسن: گل پسرم صحبت تلفنی با عموحسن، خاله محبوبه، الیکا و مهدیسا رو خیلی دوست داره و تلفنش رو اینجوری شروع میکنه: سلام....اوبی؟؟؟ چِتا موتونی(چیکار میکنی)؟؟؟؟ و بعد مکالمه با کلی ناز و عشوه میگه خدانگهدار

تعریف کردن ماجرای برنامه و کتاب ها و ....: محمدصدرا دوست داره ماجرای کارتون ها مخصوصا پپا پیگ رو و داستان کتاباشو برای دیگران اونم باحرارت خاص محمدصدرایی تعریف کنه و معمولا توی داستان تعریف کردن از کلمه" بعدش " خیلی استفاده میکنه...

شیر برنج... مانتوی بابا: محمدصدرا بعضی کلمه ها رو خودش میسازه و خیلی بانمکند مثلا توی آبمیوه فروشی من شیر نارگیل سفارش داده بودم و محمدصدرا بعد خوردن گفت مامان اینا برنج داره پس شیر برنجه( منظورش نارگیلا بود) یا بابابا مهدی داشتند اسم اشیا و لباسا رو از روی کارت ها میگفتن که به کت مردانه که رسیدن گفت این مانتوی باباجونه....قه قهه

راه رفتن آقایونه: محمدصدرا و بابامهدی وقتی با هم قدم میزنند دستاشون رو پشت سرشون میگیرن و اینجوری آقایونه راه میرن...

مسواک زدن عزیز دلم: قند عسل مامان هر شب و البته بعد شیرینی خوردن با کمال میل و علاقه میاد مسواک میزنه و از فلورایدش استفاده میکنه و واقعا این کاررو دوست داره...

 

جفت کردن کفش: گل پسر من خیلی مرتبه و هر وقت وارد خونه خودمون و آقاجونا میشه کفششو جفت میکنه و مرتب میزاره

خواندن آهنگ و زمزمه با ریتم آن:قلقلی من گوش کردن به موسیقی رو خیلی دوست داره مخصوصا از نوع سرود و سنتی.... بیشتر وقتا هم بر اساس وزن و ریتم آهنگ قافیه ها رو تشخیص میده و میخونه...

چادر زدن: محمدصدرا عاشق خونه کوچولو و چادره و تا فرصت رو مناسب ببینه با تشک و پتو و... خونه درست میکنه... پشت مبلا برای خودش خونه میسازه و البته خونه کوچولوی الیکا و چادر مسافرتی دایی امیر رو هم خیلی دوست داره... توی عکس زیر با عارفه و فاطمه خونه سرخپوستی درست کردن..

چشمک و انواع بوس: محمدصدرا مدل های مختلف بوس میفرسته که مثلا خاله محبوبه بهش بوس صدا دار یاد داده، دایی امیر بوس تفنگی،  دایی مهدی بوس رفتی برگشتی و خلاصه انواع و اقسام بوس فرستادنها...

له شدن به دیوار: خاله محبوبه بهت یاد داده خودتو میخوای لوس کنی الکی هول میدی به دیوار که مثلا مکن دارم له میشم تا بیایم نجاتت بدیم ... البته این کار رو از 20 ماهگیت انجام میدادی...

آمپول زدن: چند وقت پیش محمدصدرا یه آمپول تقویتی D3 داشت و رفتیم یه خانوم مهربون براش تزریق کرد که تا من و بابا مهدی داشتیم فکر میکردیم چه جوری محمدصدرا رو راضی کنیم غصه نخوره ، خانومه آمچولو زد و تموم شد.... محمدصدرا به هر کی میرسید میگفت آمپول زدیم مثل مورچه میخوای یا روغن بعد یه نیشگون کوچولو میگرفت و ماساژ میداد... کلی از این ابتکار تعریف کردنش خوشم اومد....خندونک

مترو سواری: محمدصدرا سوار اتوبوس و تاکسی شدن رو خیلی دوست داره ولی مترو رو یادش نبود ... چند روز پیش میخواستیم بریم کتاب بخریم که تصمیم گرفتیم با مترو بریم ... محمدصدرا کلی حال کرد و متتظر بود خانومه اعلام کنه پارک ملت تا از مترو بریم پایین و به هر ایستگاهی می رسیدیم میگفت نگفته پارک ملت...خنده

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)