آرامگاه فردوسی
محمدصدرای مامان از بچگی عاشق شخصیت های شاهنامه و داستان های بی نظیرشه و فردوسی رو خیلی دوست داره... هر جایی که مجسمه یا داستانی از شاهنامه ببینه یا از بقیه میخواد ماجراهاشو براش تعریف کنن یا خودش برای بقیه تعریف می کنه و همیشه درباره شاهنامه خیلی ذوق زده است. اونقدر که دو سال پشت سرهم خواست که تم کیک تولدش شاهنامه و داستان هاش باشه... این ماجرا به اینجا ختم نمیشه و محمدصدرا کلی کتاب با موضوع داستان های شاهنامه داره و فیلم و کاتون های با این موضوع رو همه دیده و کلی درباره اش سرچ می کنه.
بخاطر این علاقه فسقلی جان با بابا مهدی تصمیم گرفتیم هر وقت تونستیم ببریمش و از نزدیگ آرامگاه فردوسی رو ببینه که با استقبال شدید بچه ها مواجه شدیم و کلی اونجا بهشون خوش گذشت. ازونجا برای خودشون یه مجسمه رستم خریدن و محمدصدرا همه تابلو تصویرهای نقاشی اونجا رو با دقت می دید و برامون تعریف می کرد و محمدسینا با دقت به داداش بزرگتر گوش می داد... ماجرای مرگ رستم و داستان رستم و سهراب رو ما برای محمدصدرا تعریف نکرده بودیم و کتابش رو هم نخریدیم که اونجا محمدصدرا با دیدن نقاشی ها و نوشته های زیرش داستانش رو فهمید و با ناراحتی این دو تا موضوع رو اومد به ما گفت و ما براش درباره اش یکم توضیح دادیم که کلی غصه خورد.
دیدن آرامگاه استاد اخوان ثالث و خوندن چند تا شعر ازش که قدیما حفظ کرده بودم هم برای محمدصدرا خان جالب بود... همینطور استاد شجریان که بخش اعظم دوره نوجوونی من کلا با آهنگای عالیش گذشت..