مدرسه مامان تعطیل شد
صبح :
امروز به خاطر آلودگی هوا مدرسه مامان تعطیل شد و مامان هم که یه خورده سرماخورده بود تونست تو خونه پیش بابایی که پنج شنبه ها تعطیله استراحت کنه .. .... می خواستیم با عمو حسن بریم سینما فیلم استرداد که قسمت نشد ... امیر محمد و آقاجون اومدن صبح خونه و مامانی هم رفته بود کلاس.....
بابایی هم قرار بود هم خونه رو جارو کنه، هم لباسا رو بشوره و هم ظرفای کثیف زیرسینک رو تمیز کنه که بازم بدقولی کرد.... قرار شد از این ببعد برای هر کدوم از این بدقولی ها بابایی اعمال قانون بشه و جریمه بشه ....
البته با بابایی یه فیلم هم دیدم که خوشگل بود : "10years"
ظهر :
این چند وقت همش هوس آش دارم، ظهر که مامانی زنگ زد گفت بیاین غذا آش داریم حسابی ذوق کردم و خودم از آش های خوشمزه مامانی خفه کردم ....
شب :
شبم رفتیم خونه مامان بزرگ مامان .... همه اونجا بودن هم دوست جونای قند عسل (الیکا، عارفه، فاطمه، کاظم )، هم خاله کوچیک و بزرگ و دایی کوچیک و بزرگ .... الیکا خانم هم خیلی خوشگل، سفید و ناز شده بودو خیلی خوشگل می خندید.....
اونجا هم یه دارو گیاهی آویشن خوردم برای گلو دردم ....