آقا محمدصدراآقا محمدصدرا، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره
آقا محمدسیناآقا محمدسینا، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

قند عسل های مامان

سفر تهران و شمال

1396/6/27 12:40
نویسنده : مامان طاهره
130 بازدید
اشتراک گذاری

بالاخره قسمت شد که ما بریم مسافرت و همسفرای خوب ما توی این سفر امین آقا و عمه جون مهربون و محمدجواد عزیز بودن. این سفر خیلی به ما خوش گذشت و با همسفرای پایه فوق العاده بود...


توی تهران رفتیم پارک و باغ وحش ارم و به حیوونای مهربون و دوست داشتنی اونجا مخصوصا فیل ها سر زدیم. کاخ سعد آباد رفتیم که خیلی برات جذابیت نداشت و فقط اونجا بازی میکردی.

مجموعه پالادیوم رو رفتیم و اونجا شام سفارش دادیم که ما سالادش رو خیلی دوست داشتیم، پارک ژوراسیک و باغ کتاب هم که جز جدا نشدنی سفر های ما هستن و محمدصدرا طبق معمول کلی کتاب از باغ کتاب خرید و توی پارک ژوراسیک عمو حسن و فاطمه جون رو دیدیم. توی این سفر از موسسه دکتر امینی هم دو سری کامل سریال انگلیسی برات گرفتیم به اسم های جرج کنجکاو و قطار دایناسورها، که کلی خوشحال شدی.. یه شب هم مهمون نسیبه جون و خانواده شون بودیم و با ساجده جون کلی بازی کردی.

بعدش رفتیم طرف شمال و توی مجموعه ای که اسکان گرفته بودیم کلی بهمون خوش گذشت. هم پارک داشت و استخر و هم اینکه یه جنگل بزرگ برای پیاده روی و گشت و گذار. اونجا از صبح که بیدار میشدیم و صبحونه میخوردیم میرفتیم پیاده روی و تیر اندازی و استخر. بعد نماز رو میرفتیم مسجد و ناهار رو رستوران میخوردیم و بعدش استراحت و دوباره استخر یا دوچرخه سواری و طرف عصر هم میرفتیم دریا... یه بار که شما رو سپرده بودیم به آقایون توی استخر افتاده بودی توی آب و وقتی گرفته بودنت نجات غریق بهت گفته بود چقدر قوی هستی و اصلا نترسیدی که این باعث شده بود شجاعانه دوباره بری توی آب و شنا کنی و اصلا خاطره بدی برات نشد.

از فروشگاه داخل مجموعه یه ماره اسباب بازی برات خریدیم که خیلی دوستش داشتی و اونو توی دریا، آب برد... بعد شب دوباره رفتیم یکی دیگه خریدیم و این دفعه توی جنگل آبیدر محمدجواد روی یک سنگ جا گذاشت و یه گاو محترم خوردش... و شبش سه باره رفتیم و این بار دوتا مار مونده رو برای خودت برداشتی و اصلا به کسی نمی دادی که یه وقت گم نشن و از اون موقع مارهات جز آمار حضور و غیاب بودن.
یه بار با عمه جون داشتیم پیاده روی میکردیم که یه خرچنگ پیدا کردیم و با دردسر فراوان گرفتیمش آوردیم بهت نشون بدیم، کلی خوشحال شدی و بهش میگفتی پینچ پینچ.

 یه روزم از صبح تا شب رفتیم تلکابین و خیلی خوش گذشت و شب مهمون دوست امین آقا بودیم که برامون ماهی و اردک و کلی غذاهای خوشمزه دیگه درست کرده بودن و حسابی خوش گذشت.
ماهی های رستوران با سیر ترشی فراوان که خیلی هم دوست داری، تاب و سرسره مجموعه و فوتبال دستی، تیراندازی و شنا، جمع کردن صدف و شن بازی کنار دریا، غذا دادن به ماهی و قایق سواری و دیدن یه عالمه گاو از نزدیک از خوبی ها و قشنگی های این سفر بود.

 همسفرامون توی این سفر خیلی عالی بودن و بهمون حسابی خوش گذشت که ازشون ممنونیم.

پسندها (1)

نظرات (0)