آقا محمدصدراآقا محمدصدرا، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره
آقا محمدسیناآقا محمدسینا، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

قند عسل های مامان

سینما رفتن محمد صدرا

  مامان و بابا یکی از تفریحاشون از اول ازدواج سینما بوده که شاید بیشتر از هر خونواده دیگه ای سینما رفتن. از وقتی شما هم اومدی تو دل مامان چند تا فیلم با هم رفتیم  :  دهلیز(با عمومحمد و خاله سعیده)، چ (جشنواره فجر که سروصدای فیلم خیلی زیاد بود)، معراجی ها (که مامانی همش گیر داده بود بریم بیرون، صداهاش برای نینی خوب نیست)، طبقه حساس (که حسابی خنده دار بود ولی من دیگه دارم از نشستن روی صندلی اذیت میشم)و انشاله فردا دوباره فیلم چ رو فامیلی میریم که معین و سامان هم هستن. امروزه بابا توی اینترنت برای تاثیر صداهای سینما روی شما سرچ کرد که مشخص شد تاثیری برای شما نداره، تازه بعضی ها تشویق هم کرده بودن، آخه اونجایی که شما هستی تا ص...
5 فروردين 1393

شیطونی آقا محمدصدرا

 هر وقت که می خوام تکون خوردناتو ببینم یا ازشون فیلم بگیرم، فکر کنم متوجه میشی و  تکون نمی خوری، آروم آروم. اصلا یه وضعی دارم با این تکون خوردنات، فکر کنم داری با مامان قائم موشک بازی می کنی. تا حالا که نتونستم خودم درست حسابی حرکات خوشگلت رو ببینم ...
4 فروردين 1393

متولدین سال اسب

  این مطلبو تو اینترنت پیدا کردم! بعدا که اومدی انشالله میام میگم چقد درسته این طالع بینی، فعلا که حسابی لگد زدنات و تکون خوردنات مثه اسبای شیطونه. اسب هميشه خود را آراسته و ستودني مي نمايد . جاذبه جنسي او خيره كننده است و مي داند چگونه لباس بپوشد. او به مكان هاي عمومي مانند: كنسرت، تئاتر، گردهمائي ها، مسابقات ورزشي ومهماني ها علاقه خاصي دارد. وي اغلب خوش اندام و ورزشكار است. نجيب و برازنده اسب هميشه خود را آراسته و ستودني مي نمايد . جاذبه جنسي او خيره كننده است و مي داند چگونه لباس بپوشد. او به مكان هاي عمومي مانند: كنسرت، تئاتر، گردهمائي ها، مسابقات ورزشي ومهماني ها علاقه خاصي دارد. وي اغلب خوش اندام و ورزشكار است. اسب بسيار...
4 فروردين 1393

نوروز 93

امسال اولین عیدی بود که شما قرار بود بیای عیددیدنی. چیزای جدیدی مثه سفره هفت سین و خونه تکونی، آجیل و عیدی و ....  هم برای شما بود.  اینم عکس سفره هفت سین امسالمون : ماهی های هفت سین خودمون امسال سه تا شده بودن همونجوری که عمو حسین و ملیحه خانم سال قبل دعا کرده بودن. تازه ماهی شما هم خیلی بلایه و حسابی وول میخوره و اینور اونور میره امسال شما اولین عیدیتو از آقاجون مامان گرفتی نصفه عیدی مامان! دعای بابا و مامان موقع سال تحویل هم سلامتی شما بود عزیزم یه چیز مهم دیگه توی عید دیدنی های امسال هم این بود که از حضور محمدصدرا توی دل مامانی هنوز اقوام و فامیل خبر نداشتن و تقریبا فکر کنم دیگه همه فهمیدن که شما به زندگی منو&nb...
3 فروردين 1393

اولین کتاب نی نی

  بابایی قول داده بود تو تعطیلات عید برای محمدصدرا کتاب بخونه که امروز یکی از کتابایی که از محل کارش خریده بود، برات خوند. اسم کتاب " دس دسی بابا می آد " بود و نشست کنار دل مامانی و برای محمد صدرا خوند.... نمی دونم خوشت اومده یا نه؟!!! ولی منو بابایی دوست داریم شما اهل کتاب و کتابخون باشی عزیزم... یکشنبه3/1/1392 ...
3 فروردين 1393

برنامه های مدرسه

چون آقا محمدصدرا خیلی پسر خوب و صبوری بوده خداروشکر مامان تونسته تا الان بره مدرسه و کارهاش رو انجام بده، هر روز صبح از خواب بیدار میشی و با مامان میای مدرسه. البته همکارای مدرسه مامان خصوصا خاله سمانه(خانم حریری) و خاله سارا و خاله انسیه و خاله تکتم (مربی بهداشت) حسابی هوای مامان و محمد صدرا رو داشتن. مثلا خاله سمانه اصلا اجازه نمی ده مامان از پله های مدرسه بالا بره یا خاله سارا همیشه احوالت رو میپرسه و خاله تکتم هم با وجودی که اصلا کارش نیست، تو کارای پرورشی کمک مامان می کنه. تازه مدرسه ای که مامان میره کارای پرروشیش خیلی سنگینه. تو مدرسه همه میگن شما هم خواننده میشی، هم دکوراتور میشی، هم مداح میشی، هم خطاط و هنرمند میشی، از بس که تو ک...
1 فروردين 1393

چهارشنبه سوری

امسال بابا نذاشت بریم چهارشنبه سوری، گفت برامون خطر داره . بجاش بهمون یه کادو داد و قول داد تا کمدشما رو با هم بچینیم. با وجودی که همه رفته بودن چهارشنبه سوری، ولی به ما هم خوش گذشت تو خونه .... تازه بابا از چند روز قبل هم اصرار داشت که من مواظب صدای ترقه ها باشم و به مدرسه با تاکسی برم و بیام... به همین خاطر منم امروز و فردا رو هم از مدرسه مرخصی گرفتم   ...
27 اسفند 1392

تولد دوست بابا

تو این هفته دوباره شما به یه تولد دیگه دعوت شده بودی، تولد دوست بابایی : عمو محمد. خاله سعیده کلی تدارک دیده بود تازه همش هم می خواست سوپرایز باشه . ما هم کادو رو ورداشتیم و همراه با شما رفتیم اونجا. که دو تا دوست جدید هم پیدا کردیم اونا هم فهمیدن شما تو دل مامانی هستی، آقا محمدصدرا. چون خاله سعیده همون اول گفت کسی شیطنت نکنه بادکنک ها رو نترکونه تا من و شما نترسیم... نمی دونست شما چه پسر شجاعی هستی! اونجا یه عالمه خوراکی خوشمزه هم خوردیم :: کیک، میوه، انواع غذاها مثل سالاد اولویه، رولت کالباس، پیتزا و سوپ خوشمزه.... حسابی خاله سعیده زحمت کشیده بود که باعث شد شما اون شب خوشحال باشی... تازه خیلی هم خندیدیم و آخر شب اسم فامیل بازی کردیم و ...
23 اسفند 1392