آقا محمدصدراآقا محمدصدرا، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره
آقا محمدسیناآقا محمدسینا، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

قند عسل های مامان

آرامگاه فردوسی

محمدصدرای مامان از بچگی عاشق شخصیت های شاهنامه و داستان های بی نظیرشه و فردوسی رو خیلی دوست داره... هر جایی که مجسمه یا داستانی از شاهنامه ببینه یا از بقیه میخواد ماجراهاشو براش تعریف کنن یا خودش برای بقیه تعریف می کنه و همیشه درباره شاهنامه خیلی ذوق زده است. اونقدر که دو سال پشت سرهم خواست که تم کیک تولدش شاهنامه و داستان هاش باشه... این ماجرا به اینجا ختم نمیشه و محمدصدرا کلی کتاب با موضوع داستان های شاهنامه داره و فیلم و کاتون های با این موضوع رو همه دیده و کلی درباره اش سرچ می کنه. بخاطر این علاقه فسقلی جان با بابا مهدی تصمیم گرفتیم هر وقت تونستیم ببریمش و از نزدیگ آرامگاه فردوسی رو ببینه که با استقبال شدید بچه ها مواجه شدیم و کلی اون...
24 دی 1399

کلاس imath

کلاس آی مت جز تجربه های خوب ما توی این مدت بودکه شما از چهار سالگی توی کلاساش شرکت کردی.من این کلاس رو از گشت و گذار توی اینستا پیدا کردم... یه روز که داشتم توی اینستا دنبال بازی برای شما می گشتم، اتاق شلوغ و بهم ریخته یه پسر مهربون نظرم رو جلب کرد که وسط اتاقش یه کیف افتاده بود که روش نوشته بود Imath، منم رفتم درباره اش کلی تحقیق کردم و دیدم دوره خیلی خوبیه و توی مشهد هم یک سال بود اومده بود. آموزش کاربرد ریاضی از طریق بازی خیلی خوب بود و تو هم که عاشق ریاضی بودی و کنار بازی های جذاب با ذوق و شوق می رفتی کلاس. منم بیرون کلاس منتظرت می موندم و با مامانای مختلف تجربیاتمون رو به اشتراک میگذاشتیم و به ما هم کلی خوش گذشت.اولین بار که بردمت...
17 آبان 1399

بازیهای محمدصدرایی

کاردستی، نقاشی، بازی با دایناسورها و درست کردن دایناسورهای خیالی با اسباب بازیهای دیگه ات یا وسایل بازیافتی، نوشتن انگلیسی و خوندن کتاب جزبیشترین کارهایی هست که انجام میدی... البته بجز شن بازی که توی یک پست دیگه میارمشون. ...
17 شهريور 1399

آتلیه روناک

بالاخره قسمت شد که فسقلی ها رو ببریم آتلیه و ازشون عکس بگیریم. قبل از رفتن به آتلیه موهاتون رو آقا مرتضی مثل همیشه مرتب کردن و بعدش رفتیم آتلیه روناک و کلی عکسای خوشگل ازتون گرفتیم. ...
24 مرداد 1399

کلاس موسیقی قند عسل خان ها

کلاس موسیقی رو من همیشه خیلی دوست داشتم و با یکی از دوستای مهربونم که توی موسیقی مربی فوق العاده ایه صحبت کردم و قرار شد شما بری توی این کلاس ها و دوره ارف کودک رو شرکت کنی... چند ترم اول منم باهت میومدم کلاس و با شما و بچه ها بازی میکردم و گاهی به بهانه کمک به اکرم جون کنار کلاس کارهای مختلف انجام میدادم البته محمدسینا هم توی دلم بود و اکرم جون خیلی نگرانش بود هرچند که این کلاس تاثیر زیادی رو برای این فسقلی جان هم داشته و با موسیقی خیلی انس عجیبی داره... خلاصه بعد از به دنیا اومدن محمدسینا توی هفت روزگیش باهم رفتیم کلاس موسیقی و البته خاله محبوبه هم اومد تا کمکمون باشه و شما خواستی منم مثل همیشه بیام کلاس ولی اکرم جون بهت گفت دیگه شما مرد ...
17 اسفند 1398

برادرانه ها

نگم که محمدصدرا و محمدسینا چقدر باهم خداروشکر خوبن، هوای همو دارن و خیلی وقتا کمک مامانشون هم هستن😍. دوستتون دارم فسقلی های مامان. تا همیشه برای هم مهربون و دوست داشتنی بمونین. مامان عاشقتونه عزیزای دلم🤩🤗 فسقلی ها در کتابخونه دوست داشتنی ...
17 آذر 1398

محمدسینای مهربونم در مراسم شیرخوارگان حسینی

سوز همیشه ی جگرم باش یا حسین          من سینه می زنم سپرم باش یا حسین در طول عمر جز تو پناهی نداشتم              مثل گذشته ها پدرم باش یا حسین هر روز مادرم سر سجاده گفته است           خیلی مراقب پسرم باش یا حسین ای نام تو بهانه ی شیرین زندگی               شور محرم و صفرم باش یا حسین باشد قرار بعدی ما اربعین حرم                  مهر قبولی گذرم باش یا حسین سربازهای لشکر یا زینب توایم                  حرز مدافعان حرم باش ی...
28 شهريور 1398