دو تا نینی ناز به اسم زهرا سادات و امیرعباس

دوستای صمیمی باباجون که توی دانشگاه تبریز با هم بودن اومدن مشهد و من و شما و بابا جون رفتیم دیدنشون. قرار گذاشتیم و رفتیم هایپرمارکت پدیده و دوستای باباجون و خانواده شون رو دیدیم. شما اونجا با زهرا سادات و امیر عباس کلی بازی کردی و با زهرا سادات سوار ماشینش شدی که البته سر اینکه کی فرمون ماشین رو بگیره با هم گیس و گیس کشی راه انداختین. بعدش کلی با هم با ماشینتون دور زدیم و رفتیم توی چند تا مغازه تا برای نی نیها لباس بخریم که اونجا از این مبلمان کودک بود و شما کلی ذوق زدی و حتی رفتی روی یکی از مبل ها دراز کشیدی و چند تا عکسم گرفتیم. بعدش رفتیم رستوران پدیده و اونجا ناهار خوشمزه ای خوردیم و بعدش با نینیها و خانواده ها کلی عکس گرفتیم. موقع برگشت به پیشنهاد باباجون رفتیم طرقبه و بستنی خوردیم. کلا به ما که خیلی خوش گذشت، امیدواریم به خاله ها و نی نی هاشون هم خوش گذشته باشه.

روز بعد نی نیها اومدن خونه مون و شما به مامان کمک کردی تا غذا درست کنم و خیلی پسر خوبی بودی.بعدش بانی نیها کلی خوش گذروندی و بازی کردی . بزرگتر ها هم با هم کلی صحبت کردن و یاد گذشته ها کردن( آخه بجز من بقیه توی یک دانشگاه بودنهم خانوما و هم آقایون و کلی خاطره داشتن که شنیدنی و جالب بود). بعدش شام خوردیم و کلی خوش گذشت.