محمدصدرا در باغ
صبح وقتی با باباجون از نونوایی و پیاده روی بر میگشتی، آقاجون بابا رو توی پیلوت دیده بودی و آقاجون به شما گفته بودن که باهشون بری باغ و شما هم از خدا خواسته دیگه داد و بیداد که من و آده و مادِدِه ، باغ یعنی من با آقاجون و مامانی برم باغ. خلاصه آقاجون شما و معین کوچولو رو بردن و قرار شد ما و عمو رضا و مامان معین بعدا بریم. که توی فاصله ای که ما دیر تر رسیدیم شما کلی توی باغ بازی کرده بودی. وقتی ما اومدیم من و شما و معین رفتیم دوچرخه بازی و چوب جمع کردیم . سری بعد رفتیم دنبال خونه مورچه ها و کلی خونه پیدا کردیم و انواع مختلف مورچه ها رو شما دیدی. خاک بازی و کامیون بازی و گردش بین درختا و کلی تفریح دیگه از کارای شما توی باغ بود. شب امین آق...