آقا محمدصدراآقا محمدصدرا، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره
آقا محمدسیناآقا محمدسینا، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

قند عسل های مامان

دردسر عکاسی

بخند دیگه! بخند!   پسرم مگه شما متوجه میشی که می خوام ازت عکس بگیرم. از اولی که بدنیا اومدی هر موقع دوربین برمیداریم از شیرینکاری هات و خنده هات عکس بگیریم شما یا دیگه نمی خندی و ادا در نمی آری یا سرت رو میندازی اینور و اونور و به دوربین نگاه نمی کنی یا اینکه زُِل می زنی تو دوربین، مثه این لحظه : : خیلی باید حواستو از دوربین پرت کنیم تا لحظه های خاص رو شکار کنیم.       ...
18 مهر 1393

راهپیمایی

امسال راهپیمایی روز قدس رو سه نفری با هم رفتیم. اول میخواستیم  با خونواده مامانی بریم ولی چون اونا زود رفتند و می ترسیدیم گرمای هوا شما رو اذیت کنه باهشون نرفتیم که عمو رضا زنگ زد که میخواد بره راهپیمایی و ما و عمو حسن هم رفتیم. اونجا خبرنگارا و عکاسا از شما عکس میگرفتند ولی خودمون یادمون رفت ازت عکس بگیریم چون خیلی خیلی شلوغ بود و بیشتر مواظب بودیم سالم بمونی. ان شالله سالای بعد میریم و ازت عکس میگیرم عزیزم....
18 مهر 1393

محمدصدرا و ماه رمضان

عزیز مامان چند روز بعد از تولدت ، ماه مبارک رمضان شروع شدو ما تقریبا هر روز افطار خونه اقاجون بودیم. شما دقیقا موقع افطاری بیدار می شی و نمیذاری مامان غذا بخوره. سحر ها هم اتفاقا همون لحظه ای که میخوایم بریم سحری بیدار میشی و من مجبورم خونه بمونم و باباجون تنهایی سحری میخوره.کلابوی غذا رو که متوجه میشی بیدار میشی و این برای همه جالبه. توی ماه رمضونی خونه بابابزرگ مامان، آقای نصیری، عمو رضا و عمه فاطمهرفتیم و آقای هاشمی بابای محمد سجاد هم ما و عمو سعید رو افطار دعوت کردن که شما با سشوار یکم ساکت بودی وبقیه اش رو گریه میکردی...آخه دل عزیزم درد میکرد. بعد از خونه عمو  رفتیم دیدن آقاجون مامان که اونجا برات بانوچ درست کردن و شما راحت تا ص...
18 مهر 1393

کادوهای محمدصدرا

عزیز دلم تا امروز کسای زیادی اومدن دیدنت و کادو های زیادی گرفتی : آقاجون و مامانی مامان برات این ماشین شارژی رو گرفتن و یک میلیون تومن هم پول نقد بهت کادو دادن امین آقا و عمه فاطمه و محمد جواد جون این سرویس خواب رو بهت دادن که تا همین امروز یکسره روی اینها خوابیده بودی. دایی امیر یه گل خوشگلو گرفته که وقتی مامان فهمید قیمتش چنده کلی دعواش کرد که دایی گفت قابل محمد صدرا رو نداره عمو حسین ، ملیحه خانوم و سامان جون این کامیون خوشگل رو برات خریدن. عمورضا و ام البنین خانوم و معین جون برات یه پتوی خوشگل آوردن. خاله محبوبه برات شیرینی و گل و شکلات خرید. عمو محمد و خاله سارا هم برات یه چراغ خواب خوشگل آوردن.خال...
18 مهر 1393

واکسن دو ماهگی

عزیز دلم موقع زدن واکسن های دو ماهگی ات بود . با مامان هستی هماهنگ کردم و با مامانی ها و خاله محبوبه و دایی امیر رفتیم واکسناتو زدیم.که شما خیلی گریه میکردی برای همین مامانی گفت با ماشین ببریمت بیرون تا ساکت بشی و رفتیم تا فروشگاه وصال و شما ساکت بودی و بیرون رو نگاه میکردی ولی وقتی رسیدیم خونه شروع کردی به گریه و نیم ساعتی رو گریه کردی و من همش راهت می بردم. 25/5/1393
18 مهر 1393

تست تیروئید

توی بیمارستان گفتند بین 3 تا 5 روزگی نی نی تون ببریدش برای تست تیرویید. منم پرس و جو کردم دیدم محدوده ما برای تست تیرویید مرکز بهداشت دانش آموزه. وقتی 4 روزت بود بردیمت و با مامانی رفتی داخل برای نمونه گیری ( آخه مامان رو راه ندادن) . بعد چند دقیقه دیدم دادو بیدادت کل مرکز رو برداشت. پریدم توی اتاق دیدم خانومه داره کف پاتو با سوزن های شبیه سوزن قند خون پاتو زخم میکنه و بعد وحشتناک فشار میده تا نمونه خون بگیره ولی خونی نمیاد. خودم با وجودی که دلم نمیومد رفتم پاتو گرفتم تا خانومه بیشتر از این اذیتت نکنه و خدا رو شکر زود تونست ازت خون بگیره. تاریخ خاطره : 28/3/1393 ...
18 مهر 1393

اولین بار

بهوش اومدم و اول از همه پرسیدم نینی من کجاست. حالش خوبه و از دردام گفتم که چند لحظه بعد پسر ناز خوشگل مامان اومد بغلم و دیگه کل دردام یادم رفت... اون لحظه شما اولین شیرتو با دردسر خوردی و خداییش خیلی گریه میکردی و من خیلی اون جا غصه خوردم. ماانی ها توی بیمارستان پیش ما بودند و مواظب شما کوچولو موچولو. توی اتاق ما دو تا نینی دیگه هم تازه بدنیا اومده بودند که اسم یکی امیر علی و نینی دیگه پرهام بود. که بزرگترای توی اتاق باهم دوست شده بودند.اون روز چون شیر مامان کم بود مامانی بهت ترنجبین دادن و شما یه کم سیر شدی.خدمات پرستاری بیمارستان خیلی عالی بود و مدام سر میزدندو خیلی خوب رسیدگی میکردن. شب شما خیلی گریه میکردی و مامانی به پرستار خبر دا...
18 مهر 1393

آماده کردن کیف بیمارستان شاید این جمعه ....

فکر کنم داره شروع میشه.... رفتم سراغ کیف بیمارستان، چک کردم و تقریبا آماده ام.... پسرم شما چی؟؟ آماده ای مامان ؟ التماس دعا از همه     یه لیست از کیف مادر برای بیمارستان که خودم از مطالب مختلف نی نی سایت جمه کردم گذاشتم توی ادامه مطلب شاید بدردتون بخوره ساک مادر 1 لباس خواب آستین بلند جلو دکمه دار 2 چند عدد شورت یکبار مصرف 3 حوله 4 روکش توالت فرنگی 5 نوار بهداشتی سایز بزرگ 6 ضد عفونی کننده دست 7 کرم دست 8 شناسنامه +کارت ملی + دفترچه بیمه + برگه پدیرش بیمارستان + تمام سونوگرافی‌ها و آزمایشهای قبلی ( همگی در یک پوشه 9 کیف لوازم آرایش – آینه - برس و سشوار 10 چند تا کیسه...
23 خرداد 1393